۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

خارج جایی است که ...

خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز ( Aids ) دارند ! مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند ! در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!! کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است ! تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است ! خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!! مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند ...F یو !!! اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و با فرهنگیم ! ما در ایران همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی ! اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید ! و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!! آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!! در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند ! خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند ! در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است ! خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!! اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان ! خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم چون کوپن داریم و سهمیه بندی ! آنها وقتی جنگ جهانی میکردند همه چیزشان سهمیه بندی بود ! ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم ! بس که رییس جمهورها و رهبرمان منتخب ما هستند ! آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند ! خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست ! خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است و هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که بهشان بگوید نخیر ! هر 4 تا زن میشود یک مرد !!! ما استاد پاک و مطهری داشتیم که استاد اخلاق بود و پسرش هم برای نشان دادن اصل و نسب پدرش ، در مجلس به یکی دیگر گفت : فیوز !!! البته او قبل از فیوز یک ( پ ) هم گذاشت که ما نفهمیدیم چرا ! آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند ، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است ! آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند ، بس که الاغند ، در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد ! خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را ! ما قطب جهان اسلامیم در حالی که خارج در جهان اسلام هیچ چیز نیست ! ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!! و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! ما ...


پی نوشت : خیلی دوست داشتم تمام پیشرفت ها ، خوشی ها ، امکانات عالی ، دانشگاه های خوب ، اینترنت پرسرعت ، نرم افزارهای واقعی و گرون قیمت ، خیابان های تمیز ، پارک های بزرگ ، سینماهای جذاب ، سواحل زیبا ، ساختمان های بلند همگی در ایران خودمون ، وطن خودمون بودن . چی میشد با خیال راحت در کشور خودمون ، در بین هم وطنان خودمون و در جایی که همه به زبان مادری خود سخن میگن زندگی میکردیم ؟ چی میشد اگه کسی زیرآب کسی رو نمیزد ؟ چی میشد اگه کسی غیبت نمیکرد ؟ چی میشد اگه هیچ چیز سانسور نمیشد ؟ چی میشد اگه گرونی نبود ؟ چی میشد اگه ارزش واحدی پول ما به اندازه دلار بود ؟ چی میشد اگه سایت گوگل ما رو آدم حساب میکرد ؟ چی میشد اگه اینقدر محدود نبودیم ؟ چی میشد اگه کسی غرغر نمیکرد ؟ و چی میشد اگه من برای خالی کردن دلم مجبور نمیشدم این چرندیات رو بنویسم ؟
مشکل کشور ما در چیست ؟ لطفا دیدگاه خود را در قسمت نظرات بیان کنید ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر